عشق .غرور.نفرت

دلم کسی را میخواهد،کسی که از جنس خودم باشد...
دلش شیشه ای...گونه هایش بارانی...دستانش کمی سرد...
نگاهش ستاره باران باشد...
دلم یک ساده دل می خواهد...!!!
بیاید با هم برویم...نمیخواهم فرهاد باشد،کوه بتراشد...
نمیخواهم مجنون باشد،سر به بیابان بگذارد...
میخواهم گاهی دردم را درمان باشد...
شاهزاده سوار بر اسب سفید نمیخواهم...!!!
غریب آشنایی میخواهم بیاید با پای پیاده...
قلبش در دستش باشد..چشمانش پر از باران باشد...
کلبه کوچک را دوست دارم...اگر این کلبه در قلب او باشد

 

 

[ شنبه 26 بهمن 1392برچسب:, ] [ 13:46 ] [ zahra tavakoli ] [ ]


 

در وجـــود هــــر زن ..

دخـتـربـچـه ای چــهارسـالـه بـبـیـن

کـه از تـو فـقـطــ مـــــهـربـانـی و تـوجـه مـی خـواهـد ،

در آغـوشـش بـگـیـر ، نـوازشـش کـن ...

خـیـالـش را راحـت کـن کـه هـسـتـی ، جـایـی نـمـی روی ،

طـوری رفـتـار کـن کـه اطـمـیـنـان حـاصـل کـنـد

زن هـای دیـگـر بـرایـت مـــــــهـم نـیـسـتـنـد !!

وقـتـی بـا نـگـرانـی مـسـیـر نـگـاهـت را دنـبـال مـی کـنـد

بـرگـرد و بـه لـبـخـنـدی مــهـمـانـش کـن و بـگـو :

" مـن فـقـط تــــــو را مـی بـیـنـم 

 

[ شنبه 26 بهمن 1392برچسب:, ] [ 13:31 ] [ zahra tavakoli ] [ ]



یــــــــک روز
به خودت می آیـــــی
آن روز می فهمـــــی خــــــودت را
به پـــــای کســـی کـــــه هیـــــچ وقــــت
پیـــــشت نبـــــــوده ، پیـــــر کــــردی …

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 14:22 ] [ zahra tavakoli ] [ ]


[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 14:20 ] [ zahra tavakoli ] [ ]


                 هیچکس بعد هیچکس نمرده ولی خیلیا بعد از خیلیا دیگه زندگی نکردن …

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 14:16 ] [ zahra tavakoli ] [ ]


گرگ ها همیسه زوزه نمیکشند . . .
گاهی میگویند دوستت دارم و زودتر از آنکه بفهمی بره ای . میدرند خاطراتت را . . .
و تو میمانی باتنی که بوی گرگ گرفته . . .
لج میکنم . . .
بد اخلاق میشم !
نه چیزی میبینم ،
نه چیزی میشنوم ،
نه چیزی میگم !
دست خودم که نیست
تو که نباشی ، زندگی باید به کامِ من تلخ بشه
عادت دارم هر روز جای انگشتانم را از روی صفحه گوشی پاک کنم !
آخر نوازش کردن عکس هایت عادت من است . . .

هربار که میخواهم سمتت بیایم یادم میفتد که دلتنگی بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست

ای روزگار
من راههای نرفته بسیار دارم . . .
اما با تو یکی ، زیاد راه آمده ام . .

 

آرام میروم ، آنچنان آرام که ندانی کی‌ رفته ام اما وقتی‌ جای خالیه مرا ببینی‌ آنچنان سخت رفته ام که تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی

 


گل گرفته ام تا اطلاع ثانوی در قلبم را ، لطفا نگوید کسی “ دوستم داشته باش ”
این یک قلم جنس را نداریم . . .
تمام شد . . .
من تعطیلم

 

 

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 14:14 ] [ zahra tavakoli ] [ ]



رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.

خدایا می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام …!گاهی بی صدا نگاهت میکنم …
مرا ببخش برای این نگاه های پنهانی ،
شاید اگر بغضم فرو نشیند
صدایت کنم …

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 14:13 ] [ zahra tavakoli ] [ ]